جدول جو
جدول جو

معنی عکس پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

عکس پذیر(بُ)
عکس پذیرنده. نقش پذیر. انعکاس و تصویر پذیر چون آینه:
صقلش از مالش سریشم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر.
نظامی.
چنان ز ضعف بود بی نظیرم روشن
که در برابرم آیینه نیست عکس پذیر.
عرفی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکل پذیر
تصویر شکل پذیر
شکل پذیرنده، ویژگی آنچه به هر شکلی درآید
فرهنگ فارسی عمید
پذیرای چکش. درخور چکش خوردن. چکش خواره. و رجوع به چکش خواره و چکش خور و چکش پذیری و چکش خوارگی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دا رَ دَ / دِ)
شکل پذیرنده. آنچه که شکل قبول کند. قابل شکل. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
عزل پذیرنده. قابل عزل شدن. شایستۀ برکناری. درخور عزل، قبول برکناری کننده. که عزل و برکناری را بپذیرد:
تا بر این است ره و سیرت تو
نیست این دولت تو عزل پذیر.
سوزنی.
سپه آورد رخت، مورچۀ مشکین پر
تا تو از مملکت حسن شوی عزل پذیر.
سوزنی.
به وزارت نشسته خوشدل و شاد
وز امارت نگشته عزل پذیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ / دِ)
عقل پذیرنده. آنچه عقل آن را بپذیرد: این معنی عقل پذیر نیست، یعنی عقل از قبول معنی آن ابا دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عذرپذیرنده. که پوزش پذیرد و عذر قبول کند. مقابل عذرآور. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ کُ تَ / تِ)
جمع کننده خس و خاشاک بدور خود:
تا چند خس پذیری آخر نه کهربایی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
قبول انعکاس. (فرهنگ فارسی معین) : انعکاس، عکس پذیرفتن. (منتهی الارب) ، قبول تصویر کردن. نقش پذیرفتن. (فرهنگ فارسی معین) :
آب از گل رخسارۀ او عکس پذیرفت
و آتش بسر غنچه گلنار برآمد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چکش پذیر
تصویر چکش پذیر
پذیرای چکش درخور چکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکل پذیر
تصویر شکل پذیر
آن چه که شکل قبول کند قابل شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکس پذیرفتن
تصویر عکس پذیرفتن
قبول انعکاس، قبول تصویر کردن نقش پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بازتابی، به صورت بازتابی، به طور بازتابی
دیکشنری اردو به فارسی